دختر ننه اش زاییده
افزوده شده به کوشش: نسرین طاهریپور
شهر یا استان یا منطقه: مشخص نیست
منبع یا راوی: ابو القاسم انجوی شیرازی - انتشارات امیر کبیر - چاپ دوم ۱۳۵۹
کتاب مرجع: فرهنگ افسانه های مردم ایران
صفحه: ۳۹۳-۳۹۴
موجود افسانهای: پیر زال - دیو
نام قهرمان: شاهزاده
جنسیت قهرمان/قهرمانان: انسان
نام ضد قهرمان: کنیز
این روایت را زنده یاد انجری به صورت خیلی خلاصه، ذیل روایت «دختر نارنج و ترنج در کتاب گل به صنوبر چه کرد؟ جلد اول بخش دوم» آورده است. ما به همان صورت که این روایت در کتاب پیش گفته شد ضبط شدهی آن را نقل میکنیم.خلاصهی داستان: شاهزاده عاشق دختری میشود که از یک انار جادویی متولد شده است. اما کنیز دختر را میکشد و اتفاقات عجب و جادویی دیگری پیش میآید که دختر از شاهزاده دور میشود. شاهزاده از عشق و دوری دختر مریض میشود و طبق درخواست طبیبان دختران شهر برای آرام کردن او میآیند و قصه میگویند. دختر جادویی (دختر ننهاش نزاییده) هم میآید و قصهی خود را میگوید. شاهزاده که موضوع را میفهمد کنیز را ادب میکند و با دختر محبوبش ازدواج میکند.
پادشاه پسری دارد به نام شاهزاده ابراهیم و یک نادختری زشتی هم دارد که میخواهد شاهزاده او را بگیرد. اما شاهزاده دختر «ننهاش نزاییده» را میخواهد و برای یافتن او راه میافتد. به کلبهی پیر زال دیوی میرسد. پیر زال از او خوشش میآید و او را میفرستد پیش خواهر کوچکترش. پسر این خواهر دیو نگهبان باغ دختر «تنهاش نزاییده» است و تیغ به پای او رفته و شاهزاده تیغ را در میآورد و دیو سه تا انار به او میدهد. از انار سومی دختری در میآید مثل ماه شب چهارده و کنیز - مثل روایات دیگر- او را میکشد. از خون او کبوتری پر میزند، کبوتر را میکشند. از خون کبوتر چناری سبز میشود، چنار را می برند. یک تکه از آن را پیرزنی میبرد که دختر در آن است و دخترخواندهی پیرزن میشود. شاهزاده که بیمار شده حکیمها میگویند: «دختران بیایند و برای او قصه بگویند.» دختر میرود و قصهی خود را میگوید و راز آشکار می شود و کنیز را به دم قاطر چموش میبندد و شاهزاده و دختر به هم می رسند.